۳ مطلب در مهر ۱۳۹۹ ثبت شده است

از دست دادن

سلااام

نمیدونم از دست دادن چه حسی داره. دلمم نمیخواد چیزیو از دست بدم که هنوز حسرت داشتنشو دارم . دوست دارم حداقل از دست دادنام وقتی باشه که نیاز کمتری بهشون دارم ولی دنیا منتظر نمیمونه ببینه من کی نیازم به ادما یا چیزا کم شده . بلکه میگیره.

الان که دارم اینو مینویسم 19 دهم یا شایدم بیستم مهرماه 99 هست. آخرین مهر قرن هجری شمسی .پاییز. و پدر بزرگم توی بستر بیماریه شدید افتاده. حالش خوب نیست و نمیدونم دفعه بعد که به اینجا سر میزنم هستش یا نه. کلی خاطره باهاش دارم کلی حسای عجیب غریب که میترسم از دستشون بدم توی حافظم نمیدونم چه حسی داره ولی الان فقط نمیخوام رنج بکشه. دست من یا هیچکسی نیست ولی کاش میتونستم مطمعن باشم چیزی نمیفهمه و چیزی حس نمیکنه.

خالم خوبه بد نیستم. امیدوارم حال اطرافیانمم خوب شه.

مامانم میگه تو دل گنده ای چقدر. ولی من دل گنده نیستم. فقط شرایط رو جور دیگه ای می بینم و منطق غیر احساسی دارم گاهی. البته شاید نیمیش بلوفه:d

کاش کسی کسی رو از دست نده وقتی هنوز نقشش توی زندگیش پررنگه.

و من همینجا آرزو می کنم که کاش تا رو دست و پای خودمم عمر کنم. البته آرزومه دویست سال عمر کنم ولی روی دست و پای خودم و با هوشم و توی اجتماع:d (چقدم خوش اشتهام)

خلاصه که امروز حس عجیبی دارم با دیدن پدر بزرگم.

حالتون خوب.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
آریانا ...

امیدواری

سلام چطورین؟

امروز با حال بهترین اومدم. قالب اینجارو از زمستان به امیدوار تغییر دادم. دیگه هیچوقت به قالب دلگیر سیاه و خاکستری برنمیگردم. تمام تلاشمو میکنم بر نگردم.

حال بد حال بد میاره حال خوب حال خوب.

من روزای بد دارم روزای خوبم دارم. روزای بدم بیشتره روزای پر از ترس و استرس و دلهرم خیلی بیشتره ولی روزای خوبیم دارم که باید بهشون پرو بال بدم.

امروز ورزش کردم. میخوام دوباره درس بخونم و امید داشته باشم و امیدو بسازم. سخته البته از اونجهت که دیگه نوجوان سابث نیستم که به خودم انگیزه بدم و روحیات متفاوتی داشته باشم.

دلم ثبات می خواد . کی به ثبات می رسم؟ تلاش دارم به ثبات برسم. مشکلات از پا نندازتم.

خلی سخته ها خیلی. امیدوارم از پسش بر بیام.

کاش همه حالشون خوب بشه.

فعلا میخوام توی درد حال خوبی بسازم برای خودم. درد اساسی فراموش نباید بشه باید بمونه و محکم شه . جمله ی معروفی میگه چیزی که نکشت قوی ترت می کنه. و میخوام این ددر قوی کنه منو وقتی هنوز نکشتم و از پا درم نیورد وقتی 11 ساله دارم این رنجو به دوش میکشم.

باز میشه این در...

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
آریانا ...

پارادوکس

سلام

شاید سالهای زیادی بود اینجا نیمده بودم و تایپ نکرده بودم. چقدر دلم برای اون روزای حال خوبم تنگ شده. وقتی وبلاگ می نوشتم وقتی دوستایی داشتم که شما بودید چقدر آدم بهتر امیدوار تر و هدفمندتری بودم. چقدر دلم خوش تر بود. فکر میکردم قراره آیندمو بسازم دنیای خودمو و چندنفرو عوض کنم. فک میکردم دغدغه هام مهم ترین دغدغه های دنیان. چقدر خوش خیال بودم من. دنیای خیالی که ساخته بودم پودر شد رفت هوا. هرمان هسه تو یکی از کتاباش چه خوب راجب این حرف میزنه که دنیای خیالی و رویاییمون توهمه. همین دنیا با همین ادما و اوضاعش هم میتونه حال مارو خوب کنه. چرا حال من خوب نمیشه پس؟ خوبما شکر! نفس میکشم خانواده دارم حالمون خوبه ولی چرا همش حس میکنم یه چیزی کم دارم. چرا حس میکنم یه جای داستان کمه؟ دلم میگیره از این بابتsad

کاش روزای بهتریم بیاد. منی که اینجا با ناامیدی دارم مینویسم هنوز یه روزایی امید دارم هنوز یه روزای زیادی حالم خوبه. گاهی خوبم گاهی بدم. شاد زندگی همینه نه؟ زندگی وقتای تپش قلبه؟ زندگی وقتای ناامیدیه؟ وقتای امیدواری؟ وقتای شادی؟

من گیجم گیجم و نمیدونم چمه گاهی . گیجم و نمیدونم چی میخوام گیجم و نمیدونم شادم یا غمگین.

اینجا باید بنویسم باید خودمو مجبور کنم به دوباره نوشتن واسه خودم واسه ثبت خاطراتم. باید نوشت. تا یادم بمونه کی و چه وقت چه حالی داشتم و از کجا رسیدم به کجا.

بزرگترین آرزوم اینه تویه یه دور باطل گیر نیفتاده باشم.

کاش توی مسیر درستم قرار بگیرم.

مهر ماه پاییز 99.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
آریانا ...